سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته های معنوی

نظر

 

امام علی علیه السلام

همانا ظلم سه گونه است : 1-ظلمی که آمرزیده نمی شود 2-ظلمی که رها نمی شود 3- وظلمی که (در معرض) آمرزش است و(در صورت جبران) دنبال نمی شود ، امّا ستمی که آمرزیده نمی شود ، شرک ورزیدن به خداوند است که خداوند در باره آن فرموده : خداوند شرک به خود را نمی آمرزد ؛ و امّا ستمی که (امکان) آمرزش آن هست ، ستم بنده به خود است ( در هنگامیکه خطا ولغزشی از او سر می زند ) وامّا ستمی که از مجازات آن صرف نظر نمی شود ، ستمی است که بندگان نسبت به هم روا می دارند که کیفر آن شدید خواهد بود .

وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ  فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَک وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یُطْلَبُ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَالشِّرْکُ بِاللَّه قَالَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ  وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِی لَا یُتْرَکُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضا  الْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدِید

نهج البلاغه

  • ظلم به معنای آن است که چیزی را در غیر محل مناسبِ آن  قرار دهند  (1) ، لذا کسی که به خداوند شرک ورزد در حقیقت عبادت را برای کسی انجام داده که استحقاق و لیاقت عبادت را ندارد  (2) و به همین علت است که قرآن کریم شرک را ظلمی بزرگ شمرده است (3) و از سوی دیگر ، قرآن شرک را غیر قابل بخشش اعلام فرموده (4) که این در زمانی است که فردی با حالت شرک از دنیا برود (5) امّا اگر کسی از شرک توبه کند و به خداوند ایمان آورد مورد آمرزش قرار می گیرد (6)
  • بخشی از ظلم نیزمربوط به اعمال انسان وگناهانی است که از او سر می زند ، از این رو اگر کسی از روی غفلت خطایی از او سر زد وپس از آن متذکّر گردید (7) و توبه نمود در اینجا در صورتِ خواست خداوند، امکان آمرزش او وجود دارد ، امّا ستمی که بندگان در دنیا نسبت به هم روا می دارند وحقوقِ یکدیگر را نادیده می گیرند ، اینگونه ظلم نا دیده گرفته نمی شود و مورد باز خواست قرار خواهد گرفت (8) و کیفر آن شدید خواهد بود . مانند قتل وآدم کشی یا دزدی وسرقت یا از بین بردن آبروی دیگران و ... (9)

پرسش : مقصود از ظلمی که آمرزیده نمی شود چیست ؟

پاسخ : مقصود شرک ورزیدن  به خداوند است که اگر کسی به خداوند شرک ورزد و با همین حال از دنیا برود مورد آمرزش قرار نمی گیرد .

--------------------

1- لسان‏ العرب، جلد 12، صفحه‏ى 373

2-تبیین القرآن، ص: 424

3-لقمان/13

4-نساء/48

5-تبیین القرآن، ص: 97

6- شرح ‏نهج‏ البلاغة (السید عباس ‏الموسوی)، ج 3  ، صفحه ‏ى 151

7- بهج الصباغة فی ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة، ج 12   ، صفحه ‏ى 210

8-شرح ‏نهج‏ البلاغه(مدرس‏ وحید)، ج 11   ، صفحه‏ ى 179

9- توضیح ‏نهج ‏البلاغة، ج 3    ، صفحه‏ ى 72

 


نظر

 

 امام علی علیه السلام

از خداوند سلامت در دین را در خواست می کنیم ، همانگونه که سلامت جسم را می خواهیم

وَ نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِی الْأَدْیَانِ  کَمَا نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِی الْأَبْدَانِ

نهج البلاغه

  • سؤال و درخواست ، حاکی از نیازی است که انسان آن را در وجودِ خود احساس می کند و با در خواست کردن به دنبال برطرف کردن نیاز خویش است به ویژه اگر در خواست از سوی بنده و برطرف کردن آن از سویِ خداوند باشد ، علاوه بر اینکه در خواست ، نشان دهنده ی ضعف و ناتوانی انسان نیز می باشد ، زیرا انسان از تمام آفاتی که دین و دنیای او را تهدید می کندآگاهی ندارد و در صورت آگاهی ، قدرت برجلوگیری از تمامی آنها را نخواهد داشت و قدرت وآگاهی انسان محدود و اندک می باشد .
  • از سوی دیگر بسیاری از مردم به اندازه ای که برای جسم وتندرستی خود اهمیت قائلند ، برای دین واعتقاداتِ خویش اهمیت قائل نمی باشند ،  از این رو وقتی امام علی علیه السلام ، عافیت در دین را از خداوند طلب می نمایند ، این موضوع ، تذکّری برای مردم خواهد بود که باید برای ایمان واعتقاد خود نیز اهمیت وارزش قائل بوده و مراقب آفاتی که آن را تهدید می کند نیز باشند .
  • همانگونه که ما برایِ حفظ تندرستی خویش از آنچه سلامتِ جسم ما را به خطر می اندازد پرهیز می کنیم ، لازم است ازآنچه که سلامت ایمان انسان را به خطر می اندازد ، دوری نماییم ، خواه این تهدید ، از راه دیدنِ آنچه باشد که نباید ببینیم ، یا شنیدن آنچه نباید بشنویم ، یا مطالعه ی آنچه خواندن آن زیانباراست یا معاشرت با کسانی که تأثیر منفی بر اخلاق ، رفتار و اعتقادات انسان دارند .

پرسش : چرا از خداوند ، عافیت در دین را در خواست می کنیم ؟

پاسخ : زیرا انسان به تنهایی قادر به شناسایی تمام آفاتی که دین او را تهدید می کند ، نمی باشد و در صورت آگاهی نیز قدرت بر مقابله با تمامی آفات آن را ندارد ، و این نشان از ضعف ومحدویت هایی است که در وجود انسان است لذا نباید هیچگاه خود را بی نیاز از یاری و کمک خداوند بداند .

 


نظر

 

 امام علی علیه السلام

کسیکه پرهیز کاری او کم باشد ، دلش می میرد ، وکسیکه دلش بمیرد ، داخل دوزخ خواهد شد

وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُه‏ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار

نهج البلاغه

  • پرهیز کاری موجب می شود ، انسان از آنچه برای او زیان دارد ، دوری کند و سلامت او حفظ گردد  ، حال این زیان مادی باشد یا معنوی ، مثلاً برای سلامت جسمی ، انسان از خوردن وآشامیدن هرچه که باعث بیماری او می گردد ، پرهیز می نماید و اگر این پرهیز نباشد ، مبتلا به درد و بیماری گردیده و زندگی برای او درد آور و رنج آور خواهد شد ، حتی ممکن است یک نا پرهیزی به ظاهر کوچک یک عمر او را دچار درد و بیماری نماید ، این موضوع در زیان های معنوی نیز جریان دارد  و می تواند پیامدهای رنج آوری تمام زندگی او را فرا گیرد .
  • از سوی دیگر نا پرهیزی مادی گاه باعث مرگ جسمی شده و ناپرهیزی معنوی یعنی ابتلا به گناهان موجب مرگ دل و روح او می گردد ، پیامد های نا پرهیزی معنوی ( بی تقوایی ) گاه به این دنیا محدود نگردیده و در دنیای دیگر نیز گریبانگیر انسان را خواهد گرفت ، از این رو هر گاه گفته می شود ، هرکس تقوایش کم باشد دوزخی می گردد ، در صدد آن است که بگوید اگر از دوزخ فراری هستی ، لازم است از گناهان دوری نمایی . !

پرسش : چه رابطه ای بین کاهش تقوا و دل مردگی و دوزخی شدن وجود دارد ؟

پاسخ : گناهان که از پایین آمدن تقوا در انسان ناشی می شود ، باعث کدورت روح انسان شده ، و در نهایت روح انسان نشاط وشادابی خود را که از ایمان و عمل صالح در یافت نموده ، از دست می دهد به این معنا که دچار مرگ معنوی می شود ، کسیکه روح او مرده باشد به سوی عمل صالح نمی رود ، وگناهان او افزایش پیدا نموده و در نهایت از سعادت محروم می گردد و این موضوع زمینه دوزخی شدن انسان را فراهم می کند .

 


نظر

امام علی علیه السلام

کسیکه در جایگاه و موقعیت بدی ، وارد شود ، مورد اتهام قرار می گیرد

وَ مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِم

نهج البلاغه

  • انسانی که برای خود احترام وشخصیت قائل است ، در رفتار وگفتار و معاشرت خود بگونه ای عمل می کند که جایگاه اجتماعی او خدشه دار نگردد ، و برای حفظ آبروی خود اهمیت و ارزش قائل است ، این موضوع در دایره ی خود فرد منحصر نمی گردد  ، بلکه به اطرافیان او وکسانی که با او در ارتباط هستند نیز مربوط می شود ، به این معنا که اگر فرزند انسان نیز یک سری از امور را رعایت نکند ، خود انسان نیز به اعتبار فرزندش مورد اتهام قرار می گیرد .
  • اینکه برخی از افراد ابراز می دارند که قضاوت دیگران برای ما مهم نیست ، هر کاری را که خودمان تشخیص دادیم خوب است ، انجام می دهیم . ! ،  این موضوع حاکی از کم تجربگی و ضعف تفکّر اجتماعی در آنان می باشد ، زیرا نمی شود در جامعه زندگی نمود و صد در صد به اظهار نظر دیگران و نگاهی که دارند بی توجهی نمود ، بلکه در یک بخش انسان به نظرات وقضاوت دیگران توجّه می کند واگر سخنان وقضاوت آنان بجا ودرست بود ، به آن عمل می کند ، نه اینکه از اول بنا را بر غلط بودنِ  نظر دیگران  بگذارد ، و نسنجیده کاری را انجام دهد و هنگامیکه مورد اتّهام قرار گرفت ناراحت شده به دیگران اعتراض نماید .

پرسش : علّت اینکه انسان در جامعه ،گاه مورد اتّهام قرار می گیرد ، چیست ؟

پاسخ : این موضوع علت های متفاوتی دارد ، از جمله : گاه تهمت زدن از روی عمد وبا غرض خاصی صورت می گیرد ، مثلاً فردی که به دیگری حسادت می کند ،  حسادت او بجایی می رسد که حاضر است برای خراب کردن انسان ، با تهمتی آبروی او را از بین ببرد ؛ ولی گاه این تهمت زدن از آنجایی ناشی می شود که خود انسان برخی از مواردی را که در عرف و اخلاق با ارزش است رعایت نمی کند و از این جهت مورد اتهام دیگران قرار می گیرد ، هر چند در واقع آن کار را انجام نداده باشد ، البته باید توجّه داشت تهمت زدن به دیگران خود گناه بزرگی است که انسان باید از آن پرهیز نماید . و حتی از نظر حقوقی تهمت زدن ، خود جرمی است که در قانون برای آن کیفری تعیین نموده اند .


نظر

 

امام علی علیه السلام

کسیکه به روزی خداوند خشنود باشد ، به آنچه از دنیا از دستش رفته است ، اندوهناک نگردد

وَ مَنْ رَضِیَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ یَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَه

نهج البلاغه

  • خداوند هر مخلوقی را آفریده  برای او رزقی مقدّر کرده که به او می رسد ، آنچه بر انسان لازم است این است که برای کسب روزی تلاشی متعارف نماید ، و باقی کار را به خداوند بسپارد ، زیرا خداوند بیکاری و بار زندگی خود را بر دوش دیگران گذاشتن را برای بنده ی خود نمی پسندد .
  • از سوی دیگر طبیعی خواهد بود که انسان در مسیر کسب روزی همیشه با موفقیت روبرو نیست ، و نتیجه ی تلاش او همیشه با انتظاری که دارد تطبیق نمی کند و گاه با شکست مواجه می شود وحتّی چیزی را هم که بدست آورده از دست می دهد . اینکه انسان اشتباهات خود را درکار نظر بگیرد وسعی کند دوباره تکرار نشود ، بخشی از کار است ؛ بخش دیگر آن است که انسان احساسات خود را مدیریت  نماید و به خاطر آنچه از دست داده غصه نخورد .
  • برای این منظور در این سخن بحث رضایت از روزی خداوند مطرح شده ، زیرا با خشنودی از روزیی که خداوند در اختیار هر کس قرار داده ، افراد رضایت مند می دانند آنچه را از دست داده اند ، روزی آنان نبوده که بخواهند برای از دست دادنش اندوهناک گردند .

پرسش : صفت رضایت و قناعت چگونه انسان را از اندوه خوردن بر دنیا باز می دارد ؟

پاسخ : وقتی انسان به روزی و رزقی که خداوند برای بنده خود مقدّر کرده  باور داشته و در عین تلاش ،  به آنچه برای او حاصل می شود ، راضی گردد ، دیگر برای آنچه از دست می دهد غصّه نخواهد خورد .

 


نظر

 

امام علی علیه السلام

کسیکه عیوب مردم را بنگرد و آن را ناپسند شمارد ، سپس (در عمل) آن را برای خود بپسندد ، به راستی بی خرد است

وَ مَنْ نَظَرَ فِی عُیُوبِ النَّاسِ فَأَنْکَرَهَا ثُمَّ رَضِیَهَا لِنَفْسِهِ فَذَلِکَ الْأَحْمَقُ بِعَیْنِه

نهج البلاغه

  • گاه با افرادی روبرو شده ایم که به عیب جویی از مردم  پرداخته و رفتار وگفتار دیگران را بد وناپسند می شمارند ، ولی وقتی به رفتار آنها توجّه می کنیم ، مشاهده می کنیم همان عیب در خودشان وجود داشته و آن را در خودشان نا پسند به حساب نمی آورند ولی در دیگران بد می دانند . و این عین بی خردی است که راضی نیستند صفتی بد در دیگران باشد و آنان را به داشتن آن ویژگی  مذمت می کنند ولی در عین حال خود گرفتار آن صفت ناپسند هستند .
  • از این رو خردمندی اقتضاء می کند ، آنچه را ناپسند می شماریم برای خود نیز ناپسند بدانیم ، و اگر صفتی را در دیگران پسندیده می دانیم ، آن را نیز برای خود بپسندیم ، زیرا در غیر اینصورت با عمل خودمان ، رأی و نظری را که داده ایم نقض نموده ایم و این کمال بی خردی است .
  • اینکه از سعدی نقل شده که از لقمان حکیم سؤال شد که ادب از که آموختی ؟ ، در پاسخ گفت : از بی ادبان ، هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم ؛ نمونه ای است از رفتار یک فرد عاقل و خردمند که از رفتار دیگران درس می گیرد ، و اگر رفتار بدی از دیگران مشاهده نمود سعی می کند ، خود آن را انجام ندهد . (1)

پرسش : چرا کسیکه از دیگران عیبجویی می کند ولی خود آن عیب را دارد ، فردی بی خرد است ؟

پاسخ : زیرا وقتی چیزی را عیب دانست و خود در عمل آن را انجام داد رفتارش گفتارش را نقض می کند و این عین حماقت و بی خردی است .

------------------

1-سعدی، گلستان ، باب دوم در اخلاق درویشان  

 


نظر

امام علی علیه السلام

هر گاه در فردی صفتی شگفت آور(وخیره کننده) دیدی ، منتظر صفاتی همانند آن باش

إِذَا کَانَ فِی رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا

 نهج البلاغه

  • هر انسان دارای طبیعت وشخصیتی است که به مقتضای آن انتظار می رود رفتار واعمال خاصی از او سر زند ، این موضوع هم در صفات نیک جریان دارد وهم در صفات ناپسند ، به این معنا که فردی که دروغگو است از او انتظار ، ریا کاری یا نفاق و دو رویی می رود واگر یک روز خیانت کرد ، انسان تعجب نمی کند چون به دروغگویی شناخته شده است واگر کسی راستگو می باشد از او انتظار وفا داری  می رود  وفردی قابل اعتماد خواهد بود . (1)


  • از این رو مهم است که انسان صفات خوب را در وجود خود بشناسد ، و آنها را تقویت نماید ، تا رفتار های خوب دیگر از او پدید آید و صفات ناپسند خود را نیز بشناسد ودر صدد برطرف کردن آن باشد ، تا صفات بد دیگر از او سر نزند ، به ویژه شناخت ویژگی های اصلی وکلیدی که صفات خوب یا بد دیگر به آنها مربوط می شود ، مانند صداقت که یک صفات کلیدی ومهم در وجود انسان است که صفات دیگری چون وفا داری ، ایثار ، از خود گذشتگی ، از آن بر می خیزد یا مانند دروغ که ریا کاری ، نفاق ، دو رویی و خیانت از پیامد های آن خواهد بود .

پرسش :چرا اگر در فردی صفتِ خوبی مشاهده نمودیم ، منتظر امثالِ آن صفت ، در وجودِ او باشیم ؟

پاسخ : زیرا هر فردی به اقتضای طبیعت وشخصیتی که دارد  انتظار می رود  ، رفتار هایی مناسب با طبیعت وشخصیتش از او سر زند ، که این موضوع هم در صفات پسندیده جریان دارد و هم در صفات ناپسند ، لذا اگر ویژگی مثبت اخلاقی در فردی مشاهده نمودیم ، انتظار می رود ویژگی های خوب دیگری از او سرزند واگر روزی از او صفت بدی دیدیم تعجب نموده و می گوییم از شما چنین انتظاری نداشتیم . !

-------------------

1-رک : شرح نهج البلاغة(ابن میثم)، ج 5    ، صفحه ى 


نظر

امام علی علیه السلام

مردم دشمن چیزی هستند که نمی دانند

النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا 

نهج البلاغه

  • دوستی و دشمنی ، دو حالت نفسانی درانسان است که هر کدام ، پیامدی متفاوت با دیگری دارد ، در حالت دوستی ، انسان ها به یکدیگر نزدیک شده و رفتاری محبت آمیز و رضایت بخش نسبت به هم خواهند داشت ، و در حالت دشمنی ، انسان ها از یکدیگر دور شده و رفتاری خصمانه و از روی کینه ونفرت با یکدیگر خواهند داشت .


  • هر کدام از این دو حالت بر اساس تجربه یا تصوری است که نسبت به فردی دیگر در وجود انسان شکل گرفته است ، اگر این تجربه یا تصور ، خوب ، مثبت و یا خوشایند باشد ، دوستی شکل می گیرد و اگر تجربه یا تصوری که از دیگری وجود دارد ، بد ، ناخوشایند و منفی باشد ، دشمنی تحقق می یابد . هر چند دایره ی دوستی ودشمنی محدود به انسان ها نمی شود ، و شامل موضوعات ، اشیاء و یا افکار واندیشه ها نیز می گردد .


  • در این راستا ، گاه تصوری که انسان نسبت به موضوعی دارد ، مطابق با واقع نمی باشد و پس از مدتی ، خلاف آن ثابت می شود ، لذا اگر دوستی شکل گرفته دوستی تبدیل به دشمنی می شود ، و اگر دشمنی شکل گرفته ، وقتی خلافش ثابت گردید ، تبدیل به دوستی می شود . و اگر خلاف موضوعی هم ثابت نشود  و واقعیت آشکار نگردد ، ممکن است انسان در دشمنی خود باقی باشد .


  • لذا امام علی علیه السلام در اینجا می فرمایند ، انسان ها دشمن چیزی هستند که نسبت به آن جهل دارند واز حقیقت آن ، آگاه نمی باشند . این موضوع مصادیق فراوانی دارد ، از جمله در طول تاریخ دو گروه  به دشمنی با اهل بیت علیهم السلام برخاسته اند ، برخی ها از روی آگاهی و برخی از روی جهل ونادانی ،  و در میان کسانی که از روی جهل به مخالفت و ودشمنی برخاسته بودند ، کسانی بوده اند که وقتی ، علم و آگاهی به حقانیت اهل بیت علیهم السلام پیدا نمودند ، دشمنی آنان تبدیل به ارادت و دوستی شده است .


پرسش : چرا انسان ها دشمن چیزی هستند که به آن جهل دارند ؟

پاسخ : زیرا دوستی و دشمنی بر اساس تجربه و یا تصوراتی است که انسان نسبت به چیزی دارد  ، لذا ممکن است انسان تصوّر بدی از چیزی داشته باشد و به همین جهت با آن مخالفت ودشمنی کند ، ولی تصور او بر خلاف واقعیت  و از روی نادانی باشد .

 


نظر

 

 

امام علی علیه السلام

اجر و پاداش کسیکه در جهاد با دشمن به شهادت رسیده بالاتر از کسی که قدرت بر گناه دارد ولی عفّت به خرج می دهد نمی باشد و فردی که عفیف است نزدیک است فرشته ای از فرشتگان باشد 

مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة

نهج البلاغه

  • در مباحث اخلاقی از دو نوع جهاد نام می برند ، یکی جهاد با دشمن بیرونی و یکی جهاد با دشمن درونی یعنی نفس امّاره ، در جهاد بیرونی انسان با کسی می جنگد که مثلاً به آب و خاک و ناموس کشورش دست درازی کرده و در جهاد با نفس ، انسان با خواسته های نا مشروع و هوی وهوس خویش مبارزه می کند (که یک جهاد همیشگی تا آخر عمر است ولی جهاد با دشمنِ بیرونی همیشگی نیست) از این رو به جهاد با نفس ، جهاد اکبر گفته شده و به جهاد با دشمن بیرونی ، جهاد اصغر اطلاق گردیده است . (1)
  • در سخن امام علی علیه السلام ، ارزش فردی که زمینه ی گناه برای او فراهم است و هیچ مانعی از این جهت برای او وجود ندارد ولی در عین حال ، دست به گناه نمی زند ، بالاتر یا حداقل مساوی (2) با اجر و پاداش کسی به شمار آمده که در جبهه ی جنگ به شهادت رسیده است ، زیرا ممکن است شخصی به علت قدرت و دارا بودن امکانات و شرایط مادی ، بر دشمن بیرونی غلبه نماید امّا در عین حال ، قدرت بر کنترل و مهارِنفس خود را نداشته و آلوده به گناه گردد .
  • متأسفانه امروزه به علت فن آوری های نوین و رسانه های مختلفی که به وجود آمده ، تشویق و تبلیغ از گناهان افزایش پیدا نموده و به جهت شبهه پراکنی و وسوسه های شیطان صفتان ، قبح و زشتی برخی از گناهان از بین رفته و بسیاری از افراد به ویژه نسل جوان تحت تأثیر این رسانه ها ، آلوده  به برخی از گناهانی شده اند که عفّت و پاکدامنی آنان را تهدید می نماید .

پرسش : چرا افراد عفیف و پاکدامن پاداش بالاتری از مجاهد شهید دارند ؟

پاسخ :زیرا جهاد با نفسِ امّاره همیشگی و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی می باشد و چه بسا فردی قدرتمند ؛ دشمن بیرونی را شکست دهد ولی مغلوب نفس امّاره ی خود شود .

------------------------

1- بهج ‏الصباغة فی‏ شرح ‏نهج‏ البلاغة، ج 3    ، صفحه‏ ى 559

2- الأمثال ‏والحکم ‏المستخرجة من ‏نهج‏ البلاغة، صفحه‏ ى 325

 


نظر

 امام علی علیه السلام

کسیکه از زمان ایمن شد ، زمانه به او خیانت می کند ، و کسیکه زمانه را بزرگ و با اهمیت دانست  ، او را خوار می کند

مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَه

نهج البلاغه 

  • مقصود از زمان امور و حوادثی است که در زمان واقع شده و تغییراتی است که در زمان اتفاق می افتد ، و مقصود از ایمن شدن از زمان ، دل سپردن به آن و در غفلت به سر بردن و بی توجه بودن به آینده ی کارها است و مراد از خیانت زمان غافلگیر شدن در برابر حوادث و پیش بینی نکردن و گرفتار شدن در مشکلات روزگار و دست خالی ماندن است ، لذا کسیکه به دنیا دل بسته و فریفته آن شود و در حال غفلت ، روزگار خویش را سپری کند ، زمانی که دنیا از دست او گرفته شود ، دچار خسران و زیان خواهد شد .
  • و مقصود از بزرگ شمردن زمان ، مغرور شدن و اطمینان پیدا کردن به نعمت ها ، سلامتی ، جوانی و امنیت است (1) و اینکه فکرکند اینها همیشگی بوده و هیچوقت از بین نمی رود ، در حالیکه ممکن است در فرصتی کوتاه همه از او گرفته شود ، پس باید قدر نعمت ها و آرامش و آسایشی را که خداوند در اختیار او قرار داده بداند ، حق آنها را بجا آورد و به نا سپاسی روی نیاورد .

پرسش : مقصود از خیانت زمان به انسان چه می باشد ؟

پاسخ : مقصود آن است که حوادث و تغییر و تحولاتی  که در زمان اتفاق می افتد ؛ اگر انسان برای آنها پیش بینی لازم را نداشته باشد ، در آنها گرفتار خواهد شد ، مثلاً  انسانی که غرق در نعمت ها باشد و از آنها درست و خدا پسندانه بهره نگیرد ، هنگامیکه آنها از دست او گرفته شود ، خوشی او به نا خوشی و درد ورنج مبدّل خواهد شد .   

---------------------

1- تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین، ج 2 ، صفحه ى 400